Tuesday, December 27, 2011

کاش

ای کاش خواب بودم
از خواب بیدار می شدم
می دیدم آیینه هستم
و تمام آنچه بر من رفت روزگار هزار آدمی است که خود را چندی در من نگاه کرده اند
و من انقدر محو تماشای آنها شده بودم
 که فراموش کرده بودم تنها یک آیینه هستم 

1 comment:

Anonymous said...

و من درآیینه تو زیبایی را میبینم که صد سال عمر با عزت در انتظار اوست و هر آنجه را که بر او گذشته فراموش خواهد کرد و این تجربیات آیینه دل نازنینش را آنقدر قوی کرده که حتی سنگ هم تمیتواند او را بشکند یا حتی خراشی کوچک بر پیکر زیبای وجودش بیاندازد.دختر زیبای من آن قدر قوی است که از آیینه به حقیقت و از حقیقت به آیینه بدل شده.آن چنان پاک و زلال که میتوانم خودم را در آن ببینم.دوستت دارم.رینا