Thursday, December 8, 2011

بوف

وقتی اینجا نبودم جغد شبها بودم
و شبهای تهران رو دوست داشتم
تهران شبها رام بود
مثل یه بچه گربه خواب که گاهی خرخر می کرد
ساکت بو
کمی اسرار آمیز
و کمی هم وهم آور
...
اگر همپایی پیدا می کردم ساعتها راه می رفتم و آخرش هم به یک فنجون قهوه تو لابی هتل لاله
...
اینجا شبها به نظر امن می یاد
آروم
ولی همپایی نیست و من شبها بیدارم
بیدار
خوابم رو گم کردم و همپایی ندارم
شاید اگر کسی بود می شد توی یکی از این خیابونها
یکی از این کافی شاپها
یا پارک ها
یا همین سر خیابون خوابم رو پیدا کنم


اگر یه همپا داشتم
...

2 comments:

Anonymous said...

رینا با تو و تا آخر دنیا هم پاست.یادت نره تو قلب منی و من نگرانت هستم.دوستت دارم.رینا

مژده said...

بگرد اونجا هم مي تووني همپاي شيگردي پيدا كني كه خيلي بيشتر از ايران و تهران لذت ببري و ببيني كه شبهاي كه در پيش داري خيليي زيباتر و رامتر از شبهاي تهرانه