Monday, November 30, 2009

تراوین

پاشد اومد اینجا گفت بیا برات یه اکانت باز کنم برای خودت یه دهکده داشته باشی
به یاد خونه گم شده و این همه آوارگی گفتم باشه
دلم خوش بود به مزرعه ها درخت کاری
گاهی ساخت یه ساختمون و انبار
دیشت بهش گفتم این همسایه ها هی حمله می کنن
گفت قانونش اینه باید حمله کرد
تو هم حمله کن
غارت کن
تا پیشرفت کنی
یه نگاه به من انداخت و گفت فک کردی چی؟
گفتم اینجا که مثه دنیای خودمونه
من می خواستم روستامو آباد کنم
هی گندم بکارم و درو کنم
همه خوشبخت شیم
اما اونجا هم که مثه اینجاست