Thursday, February 24, 2011

این

نمی دونم این همه غم از کجا پیدا می شه سر زده می یاد مهمون دل کپک زده من می شه
نمی دونم کی این همه غم می شه خاطره
نمی دونم

Sunday, February 13, 2011

ببخش

ببخش که فردا نیستم
ببخش که رفتم
ببخش که خسته شده بودم
ببخش که فردا تنهایی
ببخش که ترسیده بودم
ببخش که داشتم خفه می شدم
ببخش که دیگر حتا اشکی برای باریدن نداشتم
ببخش که فردا نیستم

Wednesday, February 2, 2011

پیری

یک تار موی سپید یادگار کودکی همواره همراهم بود
گاه کوتاه
گاه بلند
پس از رسیدن مدیکال و دویدن های شبانه روزی و سر انجام گرفتن ویزا 
شب نخست در هتل دیدم موی سپید دیگری مهمانم شده است
و دیروز دیدم تار موی سپید سوم دندان نشانم می دهد
نداشتن کار، کم رنگم می کند