فکر می کنی بعد از اینکه کارت رو ول می کنی مثل تراکتور دنبال کار جدید می گردی
اما خبر نداری که این تن خسته نمی ذاره
تو خودم مچاله شدم
درد و خستگی و بیماری که نمی دونم کجا کمین کرده بود ریخته به این تن خسته
به دستای دردناکم
به پاهای خسته و چسب آلودم
به رنگ پریدم
نگاه می کنم
و می دونم باید کمی صبر کنم تا موتور تراکتور روشن بشه
2 comments:
خانومی.کجایی؟اگه تو ناامید بشی من هم کم میارم.میدونم که میدونی خیلی بهم شبیه هستیم.گاهی از این همه شباهت تعجب میکنم!اما دبم میخواد محکم باشی.من نمیتونم واست پست خصوصی بزارم اما تو بیا و یک ایمیل به من بده.منتظرم.رینا
اين دفعه كه روشنش مي كني فقط براي خودت روشنش كن فقط براي دل خودت...
Post a Comment