یادم نمی آید چه زمانی
شناختم تو را
به یاد ندارم
تنها صدایی به یادم هست
به صدایی به دنبالت راه افتادم
تو خواندی و مرا به
دنبالت کشاندی
به صدایی دل باختم
...
سال ها صدایت در گوشم
بود
با صدایت گریستم
خندیدم
دل باختم
گم شدم
تنهایی را مزمزه کردم
...
دیدمت
پیر شده بودی
کوچک
شاید نحیف
و کوچک و پیر و پیر
به صدایت دلباخته بودم
نه به سیمایت
نگاهت می کردم
نمی شناختمت
می شنیدمت
در میان واژه ها, دل از
دست رفته ام را می دیدم
...
No comments:
Post a Comment