بیست
تو هم داری می ری
اما من دورم
خیلی دور
نوزده
کلافه ای و دست تنها
فکر می کنی دست تنهایی
می دانم دور و برت هستند
به من می گویی کاش بودی
هجده
خسته ای
خیلی خسته ای و دلت می خواهد بروی جایی که دست کسی به تو نرسد
اما من دورم
خیلی دور
هفده
عکس لباست را می فرستی
عکس آینه
عکس شمعدان
عکس
عکس عکس عکس
شانزده
با همه دعوا می کنی
نمی دونی چرا انقدر این دم آخری عصبانی هستی
می خواهی بزنی زیر همه چیز
من هم که خیلی دورم
خیلی دور
پانزده
موهات
جمع یا باز؟
چهارده
کلی خرید هنوز مانده
من هم که دورم
سیزده
عکس ها را نگاه می کنم
برای روی کارت
برای هر عکس چند خطی
دوازده
دیشب پدر بزرگ، مادر بزرگ و دایی از دست رفته اینجا بودند
زود رفتند نشد بگویم داری می روی
یازده
خبری ازت ندارم
بی خبری همیشه خوش خبری نیست
ده
دیشب گم شدم
برف بود و سرما
من هم گم شده بودم
نه
بازهم نیستی
نیستم
هشت
باز کسی که می باست همراه باشد و نیست
کسی که بایست می بود مرا تنها گذاشته
دستهایم یخ زده
دستهایم به پلکان چسبیده
هفت
تنها یک هفته به رفتنت مانده
و من دورم خیلی دور
1 comment:
سه بار کامنت گذاشتم پرید.....هر چی میخواستم بگم یادم رفتخوشگلم همیشه از این که دوری در عذابی ولی اونی که داره میره خیلی خوشحاله.درسته تو ازش دوری ولی اون داره به سمت شادیها و زندگی جدیدش میره.تنها کاری که میتونی براش بکنی اینه که یک دنیا آرزوی قشنگ رو با یک آمین سبز لای زرورق احساست بپیچی و با پست عشق براش بفرستی.رودتر از 7 دستش میرسه..دوست دارم هوارتا.کی؟خوب معلومه دیگه رینا که هنوز یاد نگرفته توی این بلاگر کامنت بزاره.
Post a Comment