Monday, February 6, 2012

تو

بودی، نمی دیدمت
بودی، نمی شناختمت
...
آمدی
مهربان
آرام
با چشمانی که همواره پرده ای از اشک می پوشاندشان
...
رفتی
باد بهاری بودی
سرشار از زیبایی ها و رفتی
دیرپا نبودی و رفتی
بهار بودی و رفتی
...
نبودی
نبودم
نمی دیدمت
نبودم
...
آمدی دوباره
نرم و نارین
با واژه های مخملی
می گریانیم با این مهربانی
می گریم که این بار دورم دور
آمدی
نمی دانم می مانی یا باز بهاری زودگذزی
می گریم که دورم دور

1 comment:

Anonymous said...

ببین جیگر من خیبلی واسه خوندن این پستت تلاش کردم اما چی کار کنم بچه خنگ شده و هیچی نمیفهمه؟عزیزم.کی اومد کی رفت؟خانومی یا من گیج میزنم یا کلا به مرجله زوال عقل رسیدم ولی بهر حال فکر کنم واسه مامانت باشه با...گفتم که خنگم.امیدوارم همیشه شاد باشی و هیج غصه ای رو دل مهربونت تشینه و هیچ کس اذیتت نکنه.دوست جون منی.هر چند کلا جواب نمیدی ولی ما بازم میایم و سر میزنیم و کامنت میگذاریم تا کور شود هر آنکه نتواند دید.خوب این کامنب از طرف کیه؟معلومه دیگه ریییییییییییییییینا