هیچوقت نشد بگم دوستت دارم
انقدر منتظر یه وقت مناسب بودم که همه وقتم رو از دست دادم
اون وقت که می دیدمت
نزدیک بودیم
می خندیدیم
گپی می زیدیم
راهی می رفتیم
و بودن با تو قلبم رو پر می کرد
منتظر بودم که یه جمعی باشه تو توش باشی و من هم باشم
دلم خوش بود
می رفتم ،می دیدم نیستی
آه می کشیدم ولی به تو نمی گفتم
منتظر بودم وقتش بشه
انقدر واسه رها شدن دست و پا زدم که توی هزارکلاف درهم، گیر افتادم
ولی از بین همه گره ها دلم خوش بود به پیامی که گاهی بین ما رد و بدل می شد
سر کلاف منو پرت کرد این سر دنیا و من هنوز بهت نگفتم که دوستت داشتم
دارم
No comments:
Post a Comment