Friday, June 22, 2012

کوچه

یک بعد از ظهر آدینه در هوای گرم و کمی دم کرده، در اتاقی کوچک و سرفه های خفه در گلو
نشسته ام به آدمهایی که در این رهگذار زندگی از کوجه خلوت من گذر می کنند می اندیشم
نمی دانم درختی در این کوچه بوده ام یا پنجره ای
شاید پنجره ای بر روی یک دیوار کاهگلی
رهگذرهای می آیند و می روند
گاهی اندکی می مانند 
ولی 
هر که باشند رهگذرند و می گذرند
می آیند گاهی قلبی تیر خورده بر روی دیوار می کشند 
گاهی تکیه می دهند و سیگاری دود می کنند
گاهی می نشینند در عصرهای گرم تابستان که بوی کاهگل خیس خورده کوچه را پر کرده !ب
تنم از خمیازه دیوار پر از ترک شده و هنوز به رهگذرها خیره می شوم
شاید امروز آشنایی از این کوچه گذر کند
شاید

No comments: