Saturday, March 10, 2012

مهاجرت؟

مهاجرت نکردم
فرار کردم

خسته بودم و خشمگین
درمانده و خسته
فرار کردم

توان نبرد نداشتم 
گریختم

هنوز پر از خشمم
هنوز درمانده ام
هنوز ناتوانم
هنوز پر از اشکم
و تنها تر
خیلی تنها تر

4 comments:

Anonymous said...

نمیدونم چی کار کنم تو شاد بشی؟خوشحال باشی و از زندگیت لذت ببری؟گذشته ها گذشته...هفت و چهلمش رو هم گرفتند.به فکر امروز تا کی میخوای تو غصه دست و پا بزنی؟فکر میکنی دل کسی برات مییسوزه یا کاری برات میکنه؟والا نه به خدا...همه اونقدر درگیر زندگی خودشون هستند که نگو...من هیچ کسم.هیچ کی اما دوستت دارم و نگرانی برای تو شده دغدغه این ماه های من .تو رو به خدا به خودت بیا.نزار غصه تو رو تو خودش غرق کنه.بلند شووووووو.همین الان خودت رو تو آینه نگاه کن.حیف اون صورت ماهت نیست . منم تنهام تنها تر از هر کسی که تو فکرش رو بکنی اما وا نمیدم.میخوام زندگی کنم.انتخاب بین خوب و بد با توست...رینا .

فریبا said...

امیدوارم روزهای پر از امید و شادی و خواستن برای بودن و پرداختن به روزهای خوب زندگیتان را فرا گیرد. پیشاپیش سال نو مبارک

Anonymous said...

این آخرین کامنت من تو سال 90 هست.برات یک دنیا آرامش و شادی و سلامتی ارزو میکنم.عیدت مبارک[قلب][ماچ][بغل][گل


رینا

Anonymous said...

سیب شود رویتان سرخ و سپید و قشنگ / سبز شود جانتان سبز و بلند و کمند/ سیر شود کامتان از کرم روزگار / سکه شود کارتان روزیتان برقرار / ماهی عمرت بود پر حرکت پر تلاش / غم بشود سنجدی رخت ببندد یواش / پر ز حلاوت شود چون سمنو زندگی / غرق سعادت شود شیوه این بندگی....سال نو مبارک

رینا