Wednesday, November 21, 2012

دو کبوتر

زیر تمام درخت های این شهر خود را به خواب زده ام 
به امید اینکه دو کبوتر روی آن نشسته باشند 
دو کبوتر، که یکی به آن دیگری بگوید:" خواهر جان " و آن دیگری پاسخ دهد :" جان خواهر". و
و راز شاد بودن را برای من بگویند 
  ...
شاید درخت ها، درخت نیستند
شاید کبوتر ها خواهر خود را گم کرده اند
شاید غمباد گرفته اند و دگر سخن نمی گویند
و شاید من آن نیستم که باید باشم

1 comment:

مامان دریا said...

مثل خیلی از نوشته های کم و حجم و پر محتوایی که می نویسی - این هم زیبا بود و خاص