زیر تمام درخت های این شهر خود را به خواب زده ام
به امید اینکه دو کبوتر روی آن نشسته باشند
دو کبوتر، که یکی به آن دیگری بگوید:" خواهر جان " و آن دیگری پاسخ دهد :" جان خواهر". و
و راز شاد بودن را برای من بگویند
...
شاید درخت ها، درخت نیستند
شاید کبوتر ها خواهر خود را گم کرده اند
شاید غمباد گرفته اند و دگر سخن نمی گویند
و شاید من آن نیستم که باید باشم
شاید کبوتر ها خواهر خود را گم کرده اند
شاید غمباد گرفته اند و دگر سخن نمی گویند
و شاید من آن نیستم که باید باشم
1 comment:
مثل خیلی از نوشته های کم و حجم و پر محتوایی که می نویسی - این هم زیبا بود و خاص
Post a Comment