Wednesday, May 23, 2012

یه روز صب از خواب پا می شی

راه نفست بسته است

چنگ می زنی که یه لقمه هوا رو بدی تو 

انگار تازه بعد این همه فهمیدی 

انگاری تنت گرم بوده

انگاری 

دلتنگم

دلتنگ تمام کسایی که پشت سر گذاشتم 

دلتنگ نگاه های آشنا 

دلتنگ صدای آشنا

دلتنگ اونهایی که می شناختمشون

می شناختنم

1 comment:

rina said...

خانوم خوشگل من .دردت رو میفهمم .همه ما در غربت کاهی خیلی دل تنگ میشیم.عجیب
اما ..ولش کن..دوست دارم و همیشه به یادتم.