Wednesday, January 19, 2011

ترس

یواش یواش ترس ها را از یاد می برم
امروز فهمیدم در اتوبوس و قطار که هستم دیگر از هیچ مردی نمی ترسم
از اینکه ایستاده باشم در میان چند مرد
یا جای خالی بین دو مرد باشد دیگر مرا نمی ترساند
بی هراس مینشینم یا می ایستم
چه حس خوبی
سه ماه است متلک نشنیده ام
سه ماه است از ترس دستهای کثیف مردها از این ور خیابان به آن ور پرواز نکرده ام

2 comments:

جلیله said...

چقدر عالی. امیدوارم روزی همه زنهای سرزمینم در همه جای دنیا این حسو تجربه کنن...

رینا said...

حال که آزادی را به بها بايد خريد

من هم خواهم پرداخت تمام قيمت آزادی را

خواهم پرداخت بهای اين کالای باارزش را

حتی اگر بهای آن برابر با جانم باشد .

چون که خوب ميدانم

حتی ضرر آزادی نيز منفعت است