از سر بیکاری می چرخم تو صفحه وبلاگهایی که می شناسم و نمی شناسم
خیلی ها که در راه مهاجرت هستن
که بیشتر هم پر است از آه و ناله
که چند ماه است در انتظارن
یا یکی دو سال
خنده ام می گیره
شش سال در انتظار بودم
نزدیکترین دوستان که فکر می کردم دوست هستند در این شش سال به جز دلسردی و لبخندی تلخ همراهیم نکردند
شش سال
کم نیست
شش سال
Monday, September 5, 2011
Monday, August 1, 2011
جوانی ... پیری
با سه تا از هم کلاسی ها می زنین به جاده
یکیشون فک می کنه تو ازهمه جوونتری
در حالیکه ازجوانترین فرد گروه ده سالی بزرگتری
...
قند به طور احمقانه ای تو دلت آب می شه
مثل اسب کار می کنی و یکی از همکارا فکر می کنه تو ازش چهار سال کوچیکتری
در حالیکه ده سال بزرگتری
و باز به طور احمقانه ای قند تو دلت آب می شه
...
رفتی رژه رو تماشا کنی
یکی از هم کلاسی ها که ده سالی ازت کوچیکتره دور و برت می پلکه
آخرش هم طاقت نمی یاره و ازت می خواد بیشتر با هم باشید
و باز هم اون قند احمق تو دل احمقت به طرز احمقانه ای آب می شه
Sunday, July 31, 2011
کنسرت
کنار دریاچه یه کنسرت برقراره
همه با صدای موزیک پا می شن
می خونن و می رقصن
و تو
تنها کسی هستی که هنوز نشستی و نگاه می کنی
هنوز
...
از برکات جمهوری اسلامی هنوز هم نمی تونی خودت باشی اگر خودی مونده باشه
Wednesday, May 25, 2011
سقوط یا پرواز
پرت شدم
از اون سر دنیا به این سر دنیا
پرت شدم
تو این پرت شدن گم شدم
خودم رو گم کردم
پرت شدم
گم شدم
گمت کردم
Sunday, May 15, 2011
عشق
می گه: من هیچ کاری رو بدون پارتنرم انجام نمی دم
من هم که گیج، حالیم نمی شه یعنی چی
بعدش که عکس هاشونو نشون می ده تازه دوزاری من می افته
از من می پرسه: تو ایران هم جنس گرا دارین؟
...
می گه هفته دیگه تولد پارتنرشه
می خواد صبح براش یه صبحونه مفصل درست کنه
بعد می برتش سالن برای مانیکور، پدیکور بعدش هم ماساژ
نهار هم که رستوران خدا
...
وقتی باهاش تلفنی حرف می زنه صورتش می درخشه
چشماش برق می زنه
و زیباترین واژه هایی رو که تا به حال تنها تو کتابا دیده بودم، می شنوم
...
عشق واقعی رو تازه دارم می بینم
داره می ره اون سر دنیا که ساعت دیواری رو که یارش پسندیده و به دکور سرخ خونه شون می یاد بخره
از زندگی چی می خواستم؟
از زندگی چی می خواستم؟
یه آغوش گرم
یه گوشه آروم و یه زندگی یواش
یه کنج دنجی که گاهی قدمی بزنی
موزیکی گوش بدی
و نرم برقصی
از زندگی چی می خواستم؟
یه کسی که دوستم داشته باشه
شونه برای روزهای خستگی
گوشی برای گفتگو
دستی برای گرفتن
از زندگی چی می خواستم؟
یه همراه
یه هم پا
که اگه خسته شد من کنارش باشم
اگه خسته شدم اون کنارم باشه
یه همدم که همدمش باشم
کسی برای سکوت کردن
از زندگی چی می خواستم؟
کسی که باهاش دل بدم به بارون بی منت چتر
کسی که تنهاییم پر کنه و تنهایی هاشو پر کنم
کسی که تو چشماش ببینم دوستم داره
تو چشمام ببینه نفسم به نفسش بنده
از زندگی چی می خواستم؟
Sunday, May 8, 2011
...
ای کاش یه کسی بود می شد رفت جلوش واستاد و داد زد "چرا؟" ا
ای کاش خدایی بود که می شد یقه اش رو گرفت محکم تکونش داد که "چرا؟" ا
کاش یه جایی بود می شد رفت و همه خستگی هاتو از تن دربیاری و بذاری تو پستوش
کاش یه جایی، یه کسی بود
Wednesday, May 4, 2011
جدایی
چه جوری می تونم فکر کنم که همه چیز یه روزی درست می شه
وقتی زنگ می زنی نه من صدات رو می شناسم و نه تو صدای منو؟
Subscribe to:
Posts (Atom)