یواش یواش ترس ها را از یاد می برم
امروز فهمیدم در اتوبوس و قطار که هستم دیگر از هیچ مردی نمی ترسم
از اینکه ایستاده باشم در میان چند مرد
یا جای خالی بین دو مرد باشد دیگر مرا نمی ترساند
بی هراس مینشینم یا می ایستم
چه حس خوبی
سه ماه است متلک نشنیده ام
سه ماه است از ترس دستهای کثیف مردها از این ور خیابان به آن ور پرواز نکرده ام