Monday, October 18, 2010

تهران - تورنتو

شبی رفته بودم موزه ایران باستان
خیابان قوام
همه مجسمه های قدیمی رو شسته بودن
آخه این شد مرمت و رسیدگی به اشیا فرهنگی و باستانی
چقدر حرص خوردم
چقدر داد زدم
ولی نتونستم بیشتر پیگیری کنم
باید برمی گشتم
به رختخوابم تو تورنتو
آخه داشت صب می شد

Sunday, October 17, 2010

من گم شده ام

در دلم کسی می گوید: تو ایرانی هستی
تاریخ می گوید کورش ایرانی بود
تو که به قلب سهراب دشنه می زنی می گویی ایرانی هستی
او که تو را به این کار وا می دارد می گوید ایرانی است
آن که لبخند می زند ایرانی است
آن که می گرید نیز
تو که می گریزی
آن که می ماند
آن که سر به چاه جمکران برده
آن که می می نوشد
آن که سر به مهر تازی می ساید
آن که دروغ می گوید، فریب می دهد، جفا می کند
آن که دستت را به گرمی می فشارد
آن که در خیابان تو را می آزارد
آن که تو را به هیچ می انگارد
آن که تو را به بند می کشد
آن که تو را می راند
...
من گم شده ام

من گم شده ام

وقتی فکر می کنم من از هر ایرانی ایرانی تر هستم ولی در ایران و با ایرانی ها انقدر تنها باشم قلبم می گیرد
وقتی فکر می کنم جایی که فکر می کنی خانه است، تو را انقدر فشار می دهد که له می شوی
انقدر که خفه می شوی
انقدر که راهی به جز رفتن نداری قلبم می گیرد
وقتی می بینم از وطن تنها یک نام مانده و یک دلتنگی که سایه اش همه جا ، سایه من است دیگر دلی برایم نمی ماند
...
من گم شده ام

گم شده ام

راه خانه را پیدا نمی کنم
کوچه ها را نمی شناسم
این کدام خیابان است؟
...
فریده می آید
شاد است و تندرست
می گویید مهمانی دارد کسی به مهمانیش نمی رود
می گویم می روم
راستی چند سال است فریده مرده؟
...
می ترسم به سوی خانه می دوم
صدایی دنبالم می کند
می دوم
سیل می آید
و همه خواب من را می پوشاند
...
در خیابانم
خیابان پهلوی
روسریم کو؟
کجا بروم؟
روسریم کو؟
...
چشم می گشایم
روز است
و من در تورنتو هستم
...
این زندگی دو گانه خسته ام می کند
شب ها در تهران
روزها در تورنتو
...
من گم شده ام

Sunday, October 10, 2010

چاه

تلفن که جواب می دادی می رفتی توی کوچه یا حمام
وقتی کنار هم بودی زودی سرو ته تلفن ها تو هم می آوردی
انقدر که عادتم شد وقتی موبایلت زنگ می زنه دور شم
و از هم دور شدیم
اصلن نزدیک بودیم؟
هیچ وقت آدرس و تلفن محل کارت رو ندادی
یک شماره تو دفتر تلفن نوشته بودی که مال هیچ کجا بود
فکر می کردم اگر نبینم حرمت خودم رو حفظ کردم
می گفتی می ری اون دور دورا سر کار
تا اینکه یک بار کیلومتر شمار ماشینت رو چک کردم
انگار اون دور دورا تنها سه کیلومتر دور تر بود
ولی فاصله مون به اندازه دور دورا داشت می شد
دلخوشی م این بود که می ریم
دوباره از اول شروع می کنیم
نمی دونستم تنها یک بار می شه از اول شروع کرد و بعد از اون فقط تموم کردنه
مثه یه احمق تمام عیار بهت اعتماد داشتم
تا اینکه از حسابم پول برداشتی
وقتی فهمیدم گفتی خودم به حسابت واریز کردم
و بعد گفتی که گفتم خودت به حسابت واریز کنی
آخر سر هم گفتی یادت رفته بود بگی
چقدر سخته تو منو فقط یه احمق می بینی
اومدیم این ور آب
باز نارو زدی
من تو اشکام غرق شدم
گفتم برگردی
بری
شاید ته دلم فکر می کردم به خودت می آیی
شاید فکر کردم یادت بیاد یه زمانی اون دور دورا دوستم داشتی
ولی الان فقط دنبال سوغاتی خریدنی

Sunday, September 26, 2010

اجاره کردن

داشتم وبلاگ می خواندم دیدم برخی برای اجاره کردن خانه یا آپارتمان دچار کمی دردسر شده اند
گفتم بنویسم شاید روزی به درد کسی بخورد
هر آپارتمانی قانون خود را دارد
من از چند جا پرس و جو کردم
برخی تضمین می خواهند
فرم مالیاتی
ضامن یا کارت اعتباری
اما من تنها با دادن یک نامه از بانک که نشان می داد به اندازه کافی پول دارم که اجاره بها را پرداخت کنم و یک قطعه چک تضمینی برابر اجاره بها نخستین و آخرین ماه
در ابتدا نیز گفتم که تازه وارد هستم و کار ندارم و در نتیجه فرم مالیات هم پر نکرده ام

Thursday, September 9, 2010

سخت است

آخه چه جوری می شه تمام زندگی رو تو دو تا چمدون 23 کیلویی جا داد؟

Sunday, August 8, 2010

...

یادت نمی یاد
وقتی به دنیا اومدی من مدرسه نرفتم
دلم گرفته بود
دلم نمی خواست کسی به دنیای من بیاد اما تو اومده بودی
دوستت نداشتم
زشت بود ولی مظلوم
دوستت نداشتم
ولی بودی
کاری هم باهات نداشتم
بزرگ شدی
بهت عادت کردم
پشتت بودم
بهت آوازای قدیمی یاد می دادم
سر کلاس موسیقیت جنگ می کردم که کلاس بری
بهت درس می دادم
و بهت عادت می کردم
باهم فیلم می دیدیم
گاهی بهم پناه می اوردی
گاهی دلم رو می شکوندی
گاهی پیدات نمی شد
و بهت عادت می کردم
...
تو می ری اون سر دنیا
من می رم اون سر تر دنیا
...
و تنها منم که بهت عادت کردم
به خل بازیهات
به بلند پروازیهات
به خل بازیهات
...
داری می ری و نمی دونی که از همین الان چقدر دلم برات تنگ شده
داری می ری و نمی دونی از همین الان حالم بده
...
داری می ری و نمی دونی شاید هیچوقت همدیگرو نبینیم
...
داری می ری و نمی دونی تنها توخانواده من بودی
داری می ری و تمام بچگیهات جلومه
...